احساس کردم که باید بیشتر صحبت کنم اینجا، چون نیاز دارم بهش.

الان که شما من رو دارید، بنده حوله پیچ در مقابل لپ تاب عزیزم نشستم در حالیکه قبلش ورزش کردم و بعدش رفتم دوش گرفتم که شگفتا! از دو جهت: 1-من ورزش کردم. 2- من دوش گرفتم.

من کسی بودم که همیشه غر به جون این و اون و انها و ایشان میزدم که چرا من لاغر نمیشم؟ چرا من شکم دارم؟ چرا دنیا اینقدر بی انصافه با هیکل من؟ و یه جا فهمیدم که بهتره خفه شم و یه کاری کنم و الان من خفه شدم و دارم یه کاری میکنم. متوجه ایی؟

و نکته خجالت اور و حالا دیگه بگذار براتون بگم بعدی این بود که من نمیدونم چرا و چطور اما، من هفته ایی یه بار میرفتم حموم و به نظرم کافی بود :))

پس! وقتی من الان هفته ایی سه الی چهار بار دارم میرم حموم، نباید خیلی عجیب باشه که مامانم براش عجیبه

 

بعد نمیدونم چرا اما من از کودکی عادت داشتم که با خودم بلند بلند حرف میزدم. که البته من این کار رو جلوی کسی نمیکنم صد البته. حالا کجاش جالب میشه؟ اینکه من با خودم بلند بلند به ٌ انگلیسیٌ حرف میزنم که صد البته در توانایی شنیداری و گفتاری انگلیسیم تاثیرات مثبتی گذاشته ولی چیز جالبی که وجود داره اینه که، من از خودم خجالت میکشم! من نمیتونم دیگه با خودم فارسی صحبت کنم و  به فارسی بگم باید این کار رو کنی و اون کار رو نکنی. وقتی انگلیسی صحبت میکنم، انگار این من نیستم. پس میتونم رو راستانه تر شم با خودم .به انگلیسی بگم خاک بر سرت واسه این. گل به سرت واسه اون.

 

و نکته بعدی، بنده به علت اخلاقات مظلومانه و بیایم همه با هم خوب باشیم و سکوت در برابر ظلم چون از سر و صدا و دعوا بدم میاد، داِئما حالت حق به جانبی تمامی پارتنرها و ٌمیم جون! بیا این کار رو کن و اون کار رونکنٌ طرف مقابلم رو تشدید میکنم که صد البته از این چیزا هم دیگه نداریم.

نمیدونم چرا اینا رو گفتم.

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها